شعر عاشقانه ، اشعار زيباي عاشقانه

عكس جديد بازيگران , عكس بازيگران زن ايراني, عكس هاي خفن, عكس خنده دار, عكس دختر, عكس هاي جالب و ديدني, عكس هاي عاشقانه جديد

شعر عاشقانه ، اشعار زيباي عاشقانه

شعر عاشقانه

تا دل نشود عاشق
ديوانه نميگردد
تا نگذرد از تن جان
جانانه نميگردد
گريان نشود چشمي
تا آنكه نسوزد دل
بيهوده بگرد شمع
پروانه نميگردد

“مولانا “

love-poem

شعر عاشقانه

نفسم از نفست لبريز است
تو عجب حس غريبي كه وجودت عشق است
چه توانم كه نبودت به فنا برده مرا
عطر تن تو جام شفا داده مرا

love-poem

هركس كه غريب است خريدار ندارد…

سرگشته و تنهاست دگر يار ندارد…

دانى كه چرا نيست ز ما نام و نشانى؟

چون هيچكس با زمين خورده دگر كار ندارد…!!!

love-poem

تو رها در من و من محو سراپاي توام
تو همه عمر من و من همه دنياي توام

دل و جان تو گرفتار نگاه من و من
بس پريشان رخ و صورت زيباي توام

دلم از شوق تو لبريز و تو ديوانه من
اي تو ديوانه من، عاشق و شيداي توام

دل تو صيد كمند خم ابروي من است
من كه مجنون تو و واله ليلاي توام

نروم لحظه اي از خواب و خيال تو عزيز
من دمادم همه وقت غرق روياي توام

تو گل باغ من و مرغ هوايم شده اي
من دلباخته نيز ماهي درياي توام…

love-poem

شعر عاشقانه

شراب تلخ بياور كه وقت شيدايي ست
كه آنچه در سرِ من نيست، بيم رسوايي ست

چه غم كه خلق به حسن تو عيب مي گيرند؟

هميشه زخم زبان خون بهاي زيبايي ست

اگر خيال تماشاست در سرت، بشتاب
كه آبشارم و افتادنم تماشايي ست

شباهت من و تو هرچه بود ثابت كرد
كه فصل مشترك عشق و عقل تنهايي ست

كنون اگرچه كويرم هنوز در سرِ من
صداي پر زدن مرغ هاي دريايي ست

love-poem

رو به روي پنجره ديوار باشد بهتر است

بين ما اين فاصله “بسيار” باشد بهتر است

من به دنبال كس‍ي بودم كه “دلسوزي” كند

همدمم اين روزها سيگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو ديد و فاش كرد

سر نوشت “رازداري”، دار باشد بهتر است!

خانه ي بيچاره اي كه سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، اين را درك كن

گاه اگر از تو دلم بيزار باشد بهتر است

love-poem

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سروديم نم نم: تو را دوست دارم

love-poem

شعر عاشقانه

نه تو مي ماني و نه اندوه

و نه هيچيك از مردم اين آبادي…

به حباب نگران لب يك رود قسم،

و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت،

غصه هم مي گذرد،

آنچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند…

لحظه ها عريانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز…

سهراب سپهري

love-poem

دست عشق از دامن دل دور باد!

مي‌توان آيا به دل دستور داد؟

مي‌توان آيا به دريا حكم كرد

كه دلت را يادي از ساحل مباد؟

موج را آيا توان فرمود: ايست!

باد را فرمود: بايد ايستاد؟

آنكه دستور زبان عشق را

بي‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب مي‌دانست تيغ تيز را

در كف مستي نمي‌بايست داد

قيصر امين پور

love-poem

ترسم كه تو هم يار وفادار نباشي

عاشق كش و معشوق نگه دار نباشي

من از غم تو هر روز دوصد بار بميرم

تو از دل من هيچ خبردار نباشي

love-poem

شعر عاشقانه

بي پنجره اي غريبه اي در وهمي

عشق است اگر از آن نداري سهمي

فهميدن عشق عاشقي مي خواهد

يك بزرگ مي شوي و مي فهمي

love-poem

كاش مي شد در سايه ي مژگانت

لحظه اي هر چند كم به تماشاي درياي خوشرنگ چشمانت مي نشستم

love-poem

عشق گاهى از درد دورى بهتر است ،

عاشقم كردى ولى گفتى صبورى بهتر است،

در قرآن خوانده ام ، يعقوب يادم داده است ،

دلبرت وقتى كنارت نيست كورى بهتر است

love-poem

گريه كردم اشك بر داغ دلم مرهم نشد

ناله كردم ذره اي از دردهايم كم نشد

در گلستان بوي گل بسيار بوييدم ولي

از هزاران گل گلي همچون شما پيدا نشد

love-poem

شعر عاشقانه

نذر كردم تا بيايي هرچه دارم مال تو

چشم هاي خسته پر انتظارم مال تو

يك دل ديوانه دارم با هزاران آرزو

آرزويم هيچ ، قلب بي قرارم مال تو …

زيباترين شعرهاي كوتاه عاشقانه

زندگي بافتن يك قاليست

نه همان نقش و نگاري كه خودت مي خواهي

نقشه را اوست كه تعيين كرده

تو در اين بين فقط مي بافي

نقشه را خوب ببين!

نكند آخر كار قاليه زندگيت را نخرند

love-poem

من نذر كرده ام كه اگر روزي بيايي

به اندازه تمام مهرباني ات غزل بسرايم

قدري تحمل كن،هنوز مانده كه عاشق ترين شوم

من نذر كرده ام كه اگر روزي عاشق ترين شوم

در كنار پنجره نگاهت بايستم

و با پيراهن آبي به ركوع روم

و وقتي بر مي خيزم ، لبريز شوم از وجود تو

پس بيا اي گمشده من ، مگر نمي بيني كه عاشق ترينم

love-poem

شعر عاشقانه

اي قلب من باراني ات كردند و رفتند

كنج قفس زنداني ات كردند و رفتند

در سايه هاي شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگرداني ات كردند و رفتند

احساس پاكت را همه تكفير كردند

محكومِ بي ايماني ات كردند و رفتند

هرشب تورا دعوت به بزم تازه كردند

در بزمشان قرباني ات كردند و رفتند

زخمي كه رستم از شَغاد قصه اش خورد

مبناي اين ويراني ات كردند و رفتند

love-poem

آسمان غريبه بود نگاهم كردي

برف آمده بود صدايم كردي

دل آسمان تپيد و روشن شد

عشق آمده بود ، آشنايم كردي

love-poem

شعر عاشقانه

چشمهايت سيراب سراب

و نگاهم،

تاول زده از تابش تشنگي

برويم دعاي باران بخوانيم ‍.

تو با دل من

من با دل تو

باور كن با لبخند چترهايمان بر مي گرديم

love-poem

عشــق اگــر خـط مــوازي نيسـت،چيسـت؟

يـ ـا كتـاب جملــه ســازي نيســت،چيسـت؟!

عشـق اگــر مبنــاي خلــق آدم اســت

پـس چــرا ايـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

پـس چــرا خـط مـوازي مـي شـود!!!

از چـه رو هــر عشـق،بــازي مـي شــود؟!

love-poem

شعر عاشقانه

زندگي بي تو، شوري ندارد

بي تو جانم سروري ندارد

چشم من بي تو نوري ندارد

اي جمال تو نور و ضيايم .

love-poem

هر كي تو رو ازم گرفت الهي بيچاره بشه

روز قيامت كه رسيد مجرم و آواره بشه

به آب آتيش ميزنم فكرت نميره از سرم

مي خوام فراموشت كنم

اما بازم عاشق ترم

طفلي دل عاشق من نشد تو رو نگه داره

فقط يادم مياد نوشت چشماتو خيلي دوست داره

love-poem

اگر عشق بورزيد مي گويند كه سبك مغزيد…

اگر شاد باشيد مي گويند كه ساده لوح و پيش پا افتاده ايد….

اگر سخاوتمند و نوع دوست باشيد مي گويند كه مشكوكيد…

اگر گناهان ديگران را ببخشيد مي گويند ضعيف هستيد…

اگر اطمينان كنيد مي گويند كه احمقيد…

اگر تلاش كنيد كه جمع اين صفات را در خود گرد آوريد؟

مردم ترديد نخواهند كرد كه شياد و حقه بازيد.

love-poem

شعر عاشقانه

ساقيا امشب صدايت با صدايم ساز نيست

يا كه من مستم يا كه سازت ساز نيست

ساقيا امشب مخالف مينوازد تار تو

يا كه من مستتو خرابم يا كه تارت تار نيست

love-poem

در مكتب ما رسم فراموشي نيست

در مسلك ما عشق هم آغوشي نيست

مهر تو اگر به هستي ما افتاد

هرگز به سرم خيال خاموشي نيست

love-poem

جز من اگرت عاشق و شيداست بگو

ور ميل دلت به جانب ماست بگو

ور هيچ مرا در دل تو جاست بگو

گر هست بگو،نيست بگو،راست بگو…!

love-poem

شعر عاشقانه

من عاشق آن ديده چشمان سياهم

بيهوده چه گويم كه پريشان نگاهم

گر مستي چشمان سياه تو گناه است

من طالب آن مستي و خواهان گناهم…

love-poem

عشق يعني خاطرات بي غبار

دفتري از شعر و از عطر بهار

عشق يعني يك تمنا يك نياز

زمزمه از عاشقي با سوز و ساز

عشق يعني چشم خيس مست او

زير باران دست تو در دست او

love-poem

زندگي يك بازي درد آور است . زندگي يك اول بي آخر است

زندگي كرديم اما باختيم . كاخ خود را روي دريا ساختيم

لمس بايد كرد اين اندوه را . بر كمر بايد كشيد اين كوه را

زندگي را با همين غمها خوش است . با همين بيش و همين كم ها خوش است

زندگي را خوب بايد ازمود . اهل صبر و غصه و اندوه بود

love-poem

منو با بوسه دعوت كن به آغوشي كه رويامه…
كه وقتي با مني تنها همين جاي جهان جامه…
منو با بوسه دعوت كن به يك روياي طولاني…
به يك آرامش مطلق تو يك درياي طوفاني…
يه امشب كام دنيامو به كندوي عسل وا كن…
مي خوام برگردم از دنيا تو رومو به بغل وا كن…
تو در من زندگي كردي تو اين دريا رو مي فهمي…
خودت درگير طوفاني تو اين دريا رو مي فهمي…
بزار باور كنم هستي بزار برگردم از كابوس…
بزار پيدا كنم ماه و ميون اين همه فانوس…
بزار فرداي دنيامو به دستاي تو بسپارم…
واسه پروانگي كردن من اين دستا رو كم دارم…
تو در من زندگي كردي تو اين دريا رو مي فهمي…
خودت درگير طوفاني تو اين دريا رو مي فهمي!

love-poem

لبخند تو در چشم من انگار شراب است…
اين شاعر عاشق…به همان،خنده خراب است.
من عاشق عشقم…چه بسوزم…چه بسازم…
عشق است…كه هر كار كند…

عين ثواب است…
معشوق اگر…خون مرا ريخت…
به حق ريخت…
خون ريزي معشوق هم…از روي حساب است

تب كردن تو…مردن من…هر دو بهانه ست..
عشق است…كه بين من و تو…
در تب و تاب است…

love-poem

دلبرا تحريم آغوش تو سخت است و وخيم
لغو كن، تا من شوم درباغ اندامت سهيم

عشقبازي مي كنم من با لب و لبخند تو
رقص گيسوي تو برده هم دل از من هم نسيم

زاهد ظاهر پرست بيند اگر چشم تورا
دور مي گردد زحب حور جنات نعيم

ماه رويت شيخ صنعان هاي ما را مي كند
دردنوش باده و در كوي مي نوشان مقيم

نازنينا لغو كن تحريم ما را از كرم
تا بياسايم در آغوش تو اي يار قديم

love-poem

تا تو باشي چشم من بيكار نيست
هر كجا باشي از تو دست بردار نيست
دست من محتاج آن دستان توست
اين نفسها بسته بر چشمان توست….

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.