ضرب المثل معروف

عكس جديد بازيگران , عكس بازيگران زن ايراني, عكس هاي خفن, عكس خنده دار, عكس دختر, عكس هاي جالب و ديدني, عكس هاي عاشقانه جديد

ضرب المثل معروف

ضرب المثل

ضرب المثل

 

1 بــا آل علي هــر كــه در افتاد ؛ ور افتاد .

2 بــا اون زبون خوشت؛ بــا پول زيادت؛ يــا بــا راه نزديكت !

3 بــا ايــن ريش ميخواهي بري تجريش ؟

4 بــا پا راه بري كفش پاره ميشه؛ بــا سر كلاه !

5 بــا خوردن سيرشدي بــا ليسيدن نميشي !

6 باد آورده را باد ميبرد !

7 بــا دست پــس ميزنه؛ بــا پا پيش ميكشه !

8 بادنجان بم آفت ندارد !

9 بارون آمد؛ تركها بهم رفت !

10 بار كج بــه منزل نميرسد !

11 بــا رمال شاعر است؛ بــا شاعر رمال؛ بــا هــر دو هيچكدام بــا هرهيچكدام هــر دو !

12 بازي اشكنك داره ؛ سر شكستنك داره !

13 بازي بازي؛ بــا ريش بابا هم بازي !

14 بــا سيلي صورت خودشو سرخ نگه ميداره !

15 بــا كدخدا بساز؛ ده را بچاپ !

16 بــا گرگ دنبه ميخوره؛ بــا چوپان گريه ميكنه !

17 بالابالاها جاش نيست؛ پائين پائين ها راش نـيـسـت !

18 بالاتو ديديم ؛ پائينتم ديديم !

19 بــا مردم زمانه سلامي و والسلام .

20 تــا گفته اي غلام توام؛ ميفروشنت !

21 بــا نردبان بــه آسمون نميشه رفت !

22 بــا همين پرو پاچين؛ ميخواهي بري چين و ماچين ؟

23 بــايــد گذاشت در كوزه آبش را خورد !

24 بــا يكدست دو هندوانه نميشود برداشت !

25 بــا يك گل بهار نميشه !

26 بــه اشتهاي مردم نميشود نان خورد !

27 بــه بهلول گـفـتـنـد ريش تو بهتره يــا دم سگ ؟ گــفــت اگــر از پل جستم رريش من و گرنه دم سگ !

28 بجاي شمع كافوري چراغ نفت ميسوزد !

29 بچه سر پيري زنگوله پاي تابوته !

30 بچه سر راهي برداشتم پسرم بشه؛ شوهرم شــد !

31 بخور و بخواب كار منه؛ خدا نگهدار منه !

32 بد بخت اگــر مسجد آدينه بسازد — يــا طاق فرود آيد؛ يــا قبله كج آيد !

33 بــه درويشه گـفـتـنـد بساطتو جمع كن ؛ دستشو گذاشت در دهنش !

34 بدعاي گربه كوره بارون نمياد !

35 بدهكار رو كــه رو بدي طلبكار ميشه !

 

ضرب المثل فارسي

 

ضرب المثل فارسي

 

36 برادران جنگ كنند؛ ابلهان باوركنند !

37 برادر پشت ؛ برادر زاده هم پشت

38 خواهر زاده را بــا زر بخر بــا سنگ بكش!

39 برادري بجا؛ بزغاله يكي هفت صنار !

40 بــراي كسي بمير كــه برات تب كنه !

41 بــراي هــمــه مادره؛ بــراي ما زن بابا !

42 بــراي يك بي نماز؛ در مسجد و نمي بندند !

43 بــراي يه دستمال قيصريه رو آتيش ميزنه !

44 بر عكس نهند نام زنگي كافور !

45 بــه روباهه گـفـتـنـد شاهدت كيه ؟ گفت: دمبم !

46 بزبون خوش مار از سوراخ در مياد !

47 بزك نمير بهار مياد — كنبزه بــا خيار مياد !

48 بز گر از سر چشمه آب ميخوره !

49 بــه شتر مرغ گـفـتـنـد بار ببر؛ گــفــت : مرغم؛ گـفـتـنـد : بپر؛ گــفــت : شترم !

50 بعد از چهل سال گدايي؛ شب جمعه را گم كرده !

51 بعد از هفت كره؛ ادعاي بكارت !

52 بقاطر گـفـتـنـد بابات كيه ؟ گــفــت : آقادائيم اسبه !

53 بــه كيشي آمدند بــه فيشي رفتند !

54 بــه گربه گـفـتـنـد گهت درمونه؛ خاك پاشيد روش !

55 بــه كچله گـفـتـنـد : چرا زلف نميزاري ؟ گــفــت : من از ايــن قرتي گيريها خوشم نمياد !

56 بــه كك بنده كــه رقاص خداست !

57 بگو نبين؛ چشممو هم ميگذارم؛ بگو نشنو در گوشمو ميگيرم؛ امــا اگــر بگي نفهمم؛ نميتونم !

58 بگير و ببند بده دست پهلوون !

59 بلبل هفت تــا بچه ميزاره؛ شيش تاش سره ؛ يكيش بلبل !

60 بمالت نناز كــه بيك شب بنده؛ بــه حسنت نناز كــه بيك تب بنده !

61 بماه ميگه تو در نيا من در ميام !

62 بمرغشان كيش نميشه گــفــت !

63 بمرگ ميگيره تــا بــه تب راضي بشه !

64 بوجار لنجونه از هــر طرف باد بياد؛ بادش ميده !

65 بهر كجا كــه روي آسمان همين رنگه !

66 بــه يكي گـفـتـنـد : سركه هفت ساله داري ؟ گــفــت : دارم و نميدم؛ گـفـتـنـد : چرا ؟ گــفــت : اگــر ميدادم هفت ساله نميشد !

67 بــه يكي گـفـتـنـد : بابات از گرسنگي مرد ... گــفــت : داشت و نخورد ؟ !

68 بمير و بدم !

69 بــه گاو و گوسفند كسي كاري نداره !

70 بيله ديگ؛ بيله چغندر !

 

ضرب المثل ايراني

 

ضرب المثل ايراني

 

آب از دستش نميچكه !

آب از سر چشمه گله !

آب از آب تكان نميخوره !

آب از سرش گذشته !

آب پاكي روي دستش ريخت !

آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم !

آب را گل آلود ميكنه كــه ماهي بگيره !

آب زير پوستش افتاده !

آب كــه يه جا بمونه؛ ميگنده .

آبكش و نگاه كن كــه بــه كفگير ميگه تو سه سوراخ داري !

آب كــه از سر گذشت؛ چــه يك ذرع چــه صد ذرع ـ چــه يك ني چــه چه صد ني !

آب كــه سر بالا ميره؛ قورباغه ابوعطا ميخونه !

آب نمي بينه و گرنه شناگر قابليه !

آبي از او گرم نميشه !

آتش كــه گرفت؛ خشك و تر ميسوزد !

آخر شاه منشي؛ كاه كشي اســت !

آدم بــا كسي كــه علي گفت؛ عمر نميگه !

آدم بد حساب؛ دوبار ميده !

آدم تنبل؛ عقل چهل وزير داره !

آدم خوش معامله؛ شريك مال مردمه !

آدم دست پاچه؛ كار را دوبار ميكنه !

آدم زنده؛ زندگي ميخواد !

آدم گدا؛ اينهمه ادا ؟!

آدم گرسنه؛ خواب نان سنگك مي بينه !

آدم ناشي؛ سرنا را از سر گشادش ميزنه !

آرد خودمونو بيختيم؛ الك مونو آويختيم !

آرزو بر جوانان عيب نـيـسـت !

آستين نو پلو بخور !

آسوده كسي كــه خر نداره — از كاه و جوش خبر نداره !

آسه برو آسه بيا كــه گربه شاخت نزنه !

آشپز كــه دوتا شد؛ آش يــا شوره يــا بي نمك !

آش نخورده و دهن سوخته !

آفتابه خرج لحيمه !

آفتابه لگن هفت دست؛ شام و ناهار هيچي !

آفتابه و لولهنگ هــر دو يك كار ميكنند؛ امــا قيمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم ميشه !

آمدم ثواب كنم؛ كباب شدم !

آمد زير ابروشو برداره؛ چشمش را كور كــرد !

آنانكه غني ترند؛ محتاج ترند !

آنچه دلم خواست نه آن شــد — آنچه خدا خواست همان شــد .

آنرا كــه حساب پاكه؛ از محاسبه چــه باكه ؟!

آنقدر بايست؛ تــا علف زير پات سبز بشه !

آنقدر سمن هست؛ كــه ياسمن توش گمه !

آنقدر مار خورده تــا افعي شده !

آن ممه را لولو برد !

آنوقت كــه جيك جيك مستانت بود؛ ياد زمستانت نبود ؟

آواز دهل شنيده از دور خوشه !

اجاره نشين خوش نشينه !

ارزان خري؛ انبان خري !

از اسب افتاده ايم؛ امــا از اصل نيفتاده ايم !

ضرب‌المثل‌ها یکی از جوانب مهم فرهنگ و ادبیات هر کشور است که به‌ویژه در زبان‌های آلمانی نیز بسیار متنوع و پرکاربرد هستند. در فرهنگ آلمانی، ضرب‌المثل‌ها به‌عنوان نشانه‌ای از حکمت مردم و تجربیات آن‌ها شناخته می‌شوند و معمولاً در مواقعی که نیاز به توصیه یا انتقال یک اصل زندگی داریم، به‌کار می‌روند. این ضرب‌المثل‌ها معمولاً به‌صورت کوتاه و شفاف هستند و به‌وضوح مفهوم خود را انتقال می‌دهند.

 

به‌عنوان مثال، یکی از ضرب‌المثل‌های رایج آلمانی "Übung macht den Meister" است که به‌معنای "تمرین می‌تواند یک استاد را از تو به‌وجود بیاورد" است. این ضرب‌المثل بیان می‌کند که تمرین و تلاش مداوم می‌تواند به‌انسان کمک کند تا در هر حوزه‌ای مهارت‌های لازم را کسب کند و به‌عنوان یک استاد در آن حوزه شناخته شود. از این ضرب‌المثل نشان‌دهنده اهمیت کار اراده‌ای و پیوسته در پیشرفت فردی است.

 

ضرب‌المثل دیگری که در زبان آلمانی شنیده می‌شود، "Viele Köche verderben den Brei" است که به‌معنای "تعداد زیادی آشپز غذا را خراب می‌کنند" است. این ضرب‌المثل بیان می‌کند که وقتی چند نفر در یک کار شریک می‌شوند و هرکدام نظرات و روش‌های خود را دنبال می‌کنند، ممکن است کار به‌نحوی اشتباه انجام شود یا کیفیت آن کاهش یابد. این ضرب‌المثل به‌عنوان یک هشدار در مورد مخاطرات همکاری بی‌ترتیب و ناتوانمردانه بین افراد استفاده می‌شود.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.