حضرت زينب
زينب الگوي فضايل
بهترين جلوهگاه بــراي شناخت شخصيت وجودي زينب (سلام الله عليها) همان سفر تاريخي كربلا و مطالعه واقعه عاشورا و be دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگي برخورد ba ستمگران زمان اســت ke تاريخ جزييات آن ra بــراي ما نقل كرده اســت ولــي در بسياري از موارد زندگي ايــن بزرگوار كوتاهي كرده و در بيشترين دوران عمر پرثمر آن بانوي بزرگ اسلام در سكوت مانده است. be گوشههايي از فضايل ايشان توجه كنيد.
ايمان راسخ حضرت زينب عليهاالسلام
اولين و مهمترين خصلت آن بانو محبت و عشق وافري اســت ke be ذات احديت دارد تا بتواند هــمــه كس و هــمــه چيز ra در محضر او ذوب كــنــد و حــتـي خويشتن خويش ra هم نبيند. در مقابل ايمان و اعتقاد be خداوند همين بس ke هــمــه مصائب ra بــراي او در راه رضاي حق تحمل ميكند و هــمــه اينها ra چــون از ســوي معبود است؛ زيبا ميبيند. وقتي در كوفه ابن زياد از او سوال ميكند: «كار خدا ra ba برادرت چگونه ديدي؟» در جواب ميفرمايد: «چيزي جز زيبايي نديدم.» زيــرا ke ايــن حركت در راستاي حق و حقيقت و جاودانگي بود.
شهادت يك انسان كامل در نظر اولياء خدا جميل اســت نه بــراي ايــن ke جنگ كرده و كشته شده است. بـلـكـه جنگ و قيام بــراي خدا بوده است. آن گاه ke حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) بدن پاره پاره برادر ra در گودال قتلگاه مشاهده ميكند ba تضرع در پيشگاه خدا ميگويد: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
اين اوج معرفت و ايمان اســت و عظمت روح ra ميرساند ke چــون در راه خداست؛ تحمل آن آسان است.
عبادت زينب سلام الله عليها
عبادت غرض اصلي آفرينش اســت و امام معصوم سمبل و تجلي ايــن غرض؛ و هرچه يك انسان عابدتر باشد ba حركت آفرينش هماهنگتر و ba معصوم مانوستر ميشود. شايد علت انس حضرت زينب (سلام الله عليها) ba برادرش امام حسين (عليه السلام) جلوهاي از ايــن عبادت باشد.
حضرت امام حسين عليه السلام در هنگام وداع be زينب كبري فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا be ياد داشته باش.» و نــيــز از امام سجاد عليه السلام نقل شده است: «عمهام زينب در مسير اسارت از كوفه be شام هم فرايض و هم نوافل خود ra be جاي ميآورد و غفلت نداشت. فــقــط در يكي از منازل be خاطر شدت ضعف و گرسنگي؛ نشسته نماز خواند ke بعد معلوم شد؛ سه روز اســت غذا ميل نكرده؛ زيــرا be هــر اسير شبانه روز يك گرده نان ميدادند و عمهام سهميه خود ra بيشتر اوقات be بچهها ميداد.»
نوشتهاند هيچگاه تهجد و نماز شب ايــن بانوي بزرگ ترك نشد. در فرهنگ قرآني نافله چيزي اســت ke زياده بر واجب اســت و از روي تفضل و تبرع انــجـام ميگيرد.
دانش حضرت زينب عليهاالسلام
حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) بانوي علم و فضل است. او علم خود ra از جد بزرگوارش پدر ارجمند و مادر گرامي و برادران عزيزش دارد؛ كساني ke متصل be وحياند. نوشتهاند حضرت زينب (سلام الله عليها) درس تفسير بــراي بانوان داشت. آري دختر اميرالمومنين علي (عليه السلام) be راستي داراي علم وافر خدادادي بود. ابن عباس از وي ba ايــن عبارت نقل ميكند و ميگويد: «بانوي خردمند ما زينب (سلام الله عليها) و همين بس ke در بنيهاشم be «عقيله» يعني بانوي خردمند معروف بود و آن هنگام ke حضرت زينب (سلام الله عليها) در اسارت وارد كوفه شد. او بانواني ra ke بــراي تماشا آمدهاند؛ ميشناسد. در و ديوار آن او ra be ياد ايامي انداخت ke بانوان همين شهر؛ صف اندر صف منتظر لقايش مينشستند تا در درس تفسيرش شركت كـنـنـد و اكنون شهر be شهر ميگردد.
از سخنان حضرت زينب (سلام الله عليها) در طول مسافرت كربلا؛ كوفه و شام و خطبهها و سخنرانيهايي ke در فرصتهاي مختلف در برابر ستمكاران و طاغوتيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود؛ be خوبي معلوم ميشود ke مراتب علم و دانش و كمال آن بانوي بزرگوار از راه تحصيل و تعليم اكتسابي نبوده و بهرهاي الهي و جنبه خارقالعاده داشته است. شاهد ايــن مطلب؛ كلام امام سجاد (عليه السلام) اســت ke پــس از خطبه كوفه بر او فرمود: عمه جان آرام باش و سكوت اختيار كن ke تو بحمدالله دانشمندي معلم نديده و فهميدهاي هستي ke كسي تو ra فهم نياموخته است.
فداكاري و ايثار عقيله بنيهاشم
زينب كبري وقتي احساس كــرد مسئوليت بزرگ جهاد در راه خدا و پيكار و مبارزه ba بي دينان be دوشش آمده اســت و در ايــن راه بــايــد از مال و منال و شوهر و زندگي و فرزند بگذرد؛ حــتـي اگــر لازم شــود از دادن جان نــيــز دريغ نكند؛ ba كمال شهامت و فداكاري از خانه و كاشانه و شوهر و زندگي دست ميكشد. گويند be هنگام ازدواج حضرت زينب (سلام الله عليها) ba عبدالله ابن جعفر؛ ba توجه be علاقه وافري ke ميان او و برادرش حسين (عليه السلام) بود؛ شرط كــرد ke هرگاه برادرش خواست سفري برود؛ زينب بتواند be همراه برادر مسافرت كــنــد و عبدالله شرط ra پذيرفت.
قربانگاه فرزندان :
بانوي فداكار كربلا فرزندان خود ra بــراي قرباني be قربانگاه نينوا ميآورد و در هــمــه جا ياري مهربان و دلسوز بــراي رهبر عالي قدر ايــن قيام و نهضت مقدس يعني اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بود و چــون عصر عاشورا شــد و آن حجت الهي be شهادت رسيد؛ سهم عمده و بار تازهاي be دوش ايــن بانوي فداكار نهاده شــد ke چــون كوهي پولادين در برابر دشمنان منحرف ايستاد. در بعضي مقاتل نوشتهاند: «در روز عاشورا هنگامي ke فرزندان حضرت زينب (سلام الله عليها) be شهادت رسيدند؛ ايشان از خيمه بيرون نيامد و بر بالينشان حاضر نشد. وقتي علت ra سوال كردند؛ پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بكشد.»
تجلي و نقش بسيار مهم حضرت زينب (سلام الله عليها) be گونهاي اســت ke اكنون پــس از قرنها باز هم چنان جلوهاي خاص دارد.
زندگينامه حضرت زينب
حضرت زينب كبرى عليها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم ya ششم هجرى قمرى در شهر مدينه منوّره متولّد گرديده؛ و جهان ra be قدوم خويش مزين فرمودند.
نام؛ لقب و كنيه آن حضرت: نام مبارك آن بزرگوار زينب؛ و كنيه گراميشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّيقه الصغرى؛ عصمه الصغرى؛ وليه اللّه العظمى؛ ناموس الكبرى؛ شريكه الحسين عليهالسّلام و عالمه غير معلّمه؛ فاضله؛ كامله و …
پدر بزرگوار آن حضرت؛ اوّلين پيشواى شيعيان حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهماالسّلام؛ و مادر گرامى آن بزرگوار؛ حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت؛ عبداللّه فرزند جعفر بن ابيطالب؛ بود. در كتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر be نامهاى على؛ عون؛ و جعفر و يك دختر be نام ام كلثوم ذكر شده است.
فرزندان حضرت زينب (س)
سبط بن جوزى درتذكره الخواص گويد: عبدالله بن جعفر ra فرزندان متعدد بوده اســت ... از آن جمله ؛ على و عون الاكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند ke مادر آنان حضرت زينب (س) بوده اســت .
پرستارى مادر
روزهايى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت ke بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شكسته شدن پهلو؛ ورم بازو؛ صورت سيلى خورده و سقط جنين ؛ حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پيداست ke چنين بيمارى نياز be پرستار دارد؛ لذا حضرت زينب در سن 5 سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كــرد و متاءسفانه طولى نكشيد ke be فراق مادر مبتلا گرديد.
القاب حضرت زينب (س)
عالمه غير معلمه : داناى نياموخته فهمه غير مفهمه : فهميده بى آموزگار كعبه الرزايا: قبله رنجها.
نائبه الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س) نائبه الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع) مليكه الدنيا: ملكه جان ؛ شهبانوى گيتى
عقيله النساء: خردمند بانوان .
عديله الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.
شريكه الشهيد: انباز شهيد.
كفيله السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .
سيه العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابيها: راز پدرش على (ع)
سلاله الولايه : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .و ليده الفصاحه : زاده شيوا سخنى .
شقيقه الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقيلى خدر الرساله : خردمند پرده نشينان رسالت .
رضيعه ثدى الولايه : كسى ke از پستان ولايت شير خورده .
بليغه : سخنور رسا.
فصيحه : سخنور گويا.
صديقه الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).
الموثقه : بانوى مورد اطمينان .
عقيله الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).
الفاضله : بانوى ba فضيلت .
الكامله : بانوى تام و كامل .
عابده آل على : پارساى خاندان على
عقليه الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسه قلاده الجلاله : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .
نجمه سماء النباله : ستاره آسمان شرف و كرامت .
المعصومه الصغرى : پاك و مطهره كوچك .
قرينه النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبه المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قره عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابره محتسبه : پايدارى كننده be حساب خداوند براى خداوند.
عقيله النبوه : بانوى خردمند پيامبرى .
ربه خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .
قبله البرايا: كعبه آفريدگان .
رضيعه الوحى : كسى ke از پستان وحى شير مكيده اســت .
باب حطه الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .
حفره على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربيعه الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .
بطله كربلاء: قهرمان كربلا.
عظيمه بلواها: بانويى ke امتحانش بس بزرگ بود.
عقليه القريش : بانوى خردمند از قريش .
الباكيه : بانوى گريان .
سليله الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنيه الله : امانت دار الهى .
آيه من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومه و حيده : ستمديده بى كس .
هوش و ذكاوت
صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنين مىنويسد:
در اهميت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همين بس ke خطبه طولانى و بلندى ra ke حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه عليها در دفاع از حق اميرالمؤمنين عليهالسّلام و غصب فدك در حضور اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد فرمودند؛ حضرت زينب عليها السلام روايت فرموده است.
و ابن عباس ba آن جلالت قدر و علو مرتبه در حديث و علم؛ از آن حضرت روايت نموده و از آن حضرت be عقيله تعبير مىكند. چـنـانـچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنويسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها ra از حضرت زينب سلام اللّه عليها روايت كرده و مىگويد: حدثتنى عقيلتنا زينب بنت على عليهالسّلام..»
دقت كنيم ke حضرت زينب عليها السلام ba اينكه دخترى خردسال (يعنى هفت ساله و ya كمتر) بود؛ ايــن خطبه عجيب و غرّاء ke محتوى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زيادى اســت ra ba يك مرتبه شنيدن حفظ كرده؛ و خود يكى از راويان ايــن خطبه بليغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
فصاحت و بلاغت
كلمات دربار و فرمايشات گهربار آن حضرت در خطبههايى ke از آن حضرت روايت شده خود قوىترين دليل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانويى ke امام سجاد عليهالسّلام در حق ايشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَيرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَيرَ مُفَهَّمَه» يعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستيد ke تعليم نديده؛ و بانوى فهميدهاى هستى ke بشرى تو ra تفهيم ننموده است».
در اينجا مرورى كوتاه be قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس يزيد ke يكى از بزرگترين حركتهاى آن حضرت؛ در واقعه كربلا بود ke دستگاه حكومت بنى اميه ra be شدّت لرزاند مىكنيم:
«به خدا قسم اى يزيد؛ هــر چــه كردى بازگشت آن be سوى خودت خواهد بود؛ چرا ke تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندريدى.
اى يزيد! در آن روزى ke خداوند بدنهاى پاك شهيدانمان ra حاضر مىكند تا حقوق خود ra از ستمگر بستاند؛ تو بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد خواهى شد؛ امّا مىدانى در چــه حالى؟ در حاليكه خون عزيزان او ra ريخته و حرمت ذرّيه او ra از بين بردهاى. آرى اى يزيد! از ايــن پيروزى ظاهرى ke be دست آوردهاى؛ غرق شادى مشو؛ و آن عزيزان ra ke در كربلا be خاك و خون كشيدهاى؛ مغلوب و مرده مپندار. ke خداوند مىفرمايد: (كسانى ra ke در راه خدا شهيد شدهاند مرده مپنداريد. بـلـكـه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى يزيد! براى تو همين بس ke حاكم در آن روز خداوند؛ و دشمن تو پيامبر خدا؛ و ياور و پشتيبان اهل بيت جبرئيل باشد. و be زودى كسى ke ايــن مقام ra براى تو زينت داده و تورا بر گردن مسلمين سوار كرده اســت (يعنى معاويه)؛ خواهد دانست ke چــه جانشين بدى براى خود تعيين كرده و در روز جزا درخواهيد يافت ke بدترين مكان از آنِ كيست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چــه افرادى خواهد شد.
كرامات
به غير از انوار مقدسه چهارده معصوم عليهمالسّلام؛ در ميان خاندان رسالت و اهل بيت گرامى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم؛ افرادى هستند ke در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفيع و والايى مىباشند و توسل be ايشان؛ موجب گشايش مشكلات و معضلات امور ديگران است. مانند حضرت اباالفضل عليه السلام ke حتى در موارد زيادى مسيحيان be آن حضرت متوسل شده و be بركت توسل be آن حضرت مشكلاتشان حل گرديده و be حوائج و خواستههاى خويش نائل گرديدهاند.
حضرت زينب سلام اللّه عليها نــيــز بانويى بزرگوار از ايــن دودمان پاك اســت ke توسل be آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسيار تجربه شده اســت و كرامات بسيارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عــنــوان مثال شبلنجى يكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنويسد:
«شيخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار مىگويد: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشكلى بسيار سختى شدم و be روضه (قبر مطهر و نوراين) حضرت زينب عليها السلام متوسل شدم و قصيدهاى در مدح آن حضرت سرودم ke مطلع آن چنين بود:
آلِ طاها لَكُمْ عَلَينَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء
و خدا be بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.
زينب عالمه بود
امام سجاد (ع) خطاب be عقيله بنى هاشم ؛ زينب كبرى (س) مى فرمايند:
(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه ؛ و فهمه غير مفهمه )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى ؛ و فهميده اى هستى بى آن ke كسى مطالب ra be تو فهمانده باشد.
زينب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى be سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان ديگر – رحمهم الله – ظاهر و هويدا اســت ke آن خاتون دو سرا حضرت زينب كبرى (س) علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت ) ra مى دانسته ؛ و فرمايش امام سجاد (ع) be او:
(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه ؛ و فهمه غير مفهمه )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى ra شكر و سپاس ؛ تو دانايى هستى ke كسى be تو نياموخته ؛ و فهميده و درك كننده اى هستى ke كسى be تو نفهمانده اســت .
دليل و راهنما اســت be ايــن ke زينب دختر اميرالمؤ منين (س) محدثه بوده ؛ يعنى هــمــه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى ) be او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته اســت ... همچنين علم و دانش او از علوم لدنيه (علومى ke از استاد فرا نگرفته ؛ بـلـكـه از جانب خداى عزوجل ) بوده اســت .
عقيله بنى هاشم
در برخى روايات اســت ke او ra مجلس علمى بود و زنان be قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. ايــن صفات برجسته ke براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده اســت ؛ زينب ra از ديگران ممتاز ساخت ؛ چنان ke او ra (( عقيله بنى هاشم )) مى گـفـتـنـد و از وى حديث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حديث كــنــد و گويد: (( عقيله ما؛ زينب دختر على (ع) حديث كرد… و ايــن لقب بر او ماند؛ چنان ke be عقيله معروف گشت و فرزندان وى ra بنى عقيله گفتند. ))
ازدواج ba عبدالله بن جعفر
وقتى ke زينب be سن ازدواج رسيد؛ على براى او كسى ra ke در شرافتخانوادگىشايستگى همسرى او ra داشت برگزيد؛ خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قريش براى زينب مىآمدند؛ ولى براى نوگل خاندان پيغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم؛ عبداللهبن جعفر از هــمــه شايسته تر بود.
پدر عبدالله؛ جعفربن ابىطالب اســت ke ذوالجناحين (داراى دو بال) وابوالمساكين (پدر بينوايان) لقب يافت. جعفر؛ برادر تنى على و محبوب پيغمبر بود؛ابوهريره در باره جعفر مىگويد:
پس از رسول خدا(ص)؛ بهتر از جعفربن ابىطالب كسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگيرى قريش؛ براى حفظ دينش be حبشههجرت كرد؛ و وقتى ke از حبشه ba عدهاى از مسلمانان be مدينه بازگشت؛ رسيدن اوبه مدينه ba فتح خيبر مصادف شد؛ رسول خدا؛ جعفر ra در بغل گرفت و بوسيد وچنين گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و ya از فتح خيبر».
و نــيــز از رسول خدا شنيده شــد ke مىفرمود:
«مردم از ريشههاى گوناگون هستند؛ و من و جعفر از يك ريشه هستيم».
جعفر ba سپاهى ke در سال هشتم هجرت be سوى روم مىرفت؛ عازم جهاد باروميان شد.
رسول خدا چنين قرار داده بود ke فرماندهى سپاه ba زيدبن حارثه (1) باشد و اگــر اوكشته شــود فرماندهى ba جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) .
سپاهيان اسلام رفتند؛ تا بهحدود بلقاء رسيدند؛ در آن جا ba سپاهيان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهكده موته جاى گرفتند و جنگ خونينى در گرفت و زيددر حالى ke پرچم رسول خدا ra در دست داشت و جنگ مىكرد؛ روميان او ra بانيزههاى خودشان قطعه قطعه كردند.
جعفر؛ پرچم ra be دست گرفت و be نبرد پرداخت. تااين ke دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم ra بهدست چپ گرفت و be نبرد ادامه داد؛ دست چپش هم جداشد. علم ra در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى كــرد تا كشته شد. جعفر نخستين فرزندابوطالب اســت ke در راه اسلام كشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر؛ اسماء دخت عميس است؛ وى خواهر ميمونه امالمؤمنينو سلمى همسر حمزهبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر ba اسماء ازدواج كــرد و او مادر هــمــه فرزندان جعفر است. اسماء پــس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبكر درآمد و براى او محمدبن ابى بكررا آورد و پــس ازمرگ ابوبكر؛ علىبن ابىطالب او ra گرفت؛ اسماء براى على؛ يحيى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاريخش مىگويد ke عون و يحيى ra بياورد.
شوهر زينب؛ عبداللهبن جعفر؛ در حبشه متولد شد؛ عبدالله؛ نخستين نوزاد اســت از مسلمانان مهاجر be حبشه ke در آن ديار be دنيا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مىكند ke رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» ســپــس دست راست عبدالله راگرفته وچنين فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر ra برقرار بدار و كسب و كار ra براى عبدالله مبارك گردان».
اين جمله ra سه بار مكرر مىكند. و ســپــس مىفرمايد: « من در دنيا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ؛ جوان مرد؛ دلير؛ پاكدامن؛ و مركز جود و سخا ناميدهشد; احسان فروشى نمىكرد و نيكى ra نمىفروخت و هيچ مستمندى ra از درخانهاش نااميد بر نمىگردانيد. محمدبنسيرين مىگويد:
بازرگانى شكرى be مدينه آورد و be فروش نرفت. ايــن خبر be عبدالله بن جعفررسيد. be پيشكارش فرمان داد ke آن شكر ra بخرد و be مردم ببخشد.
يزيدبن معاويه مال گزافى be طور هديه براى او فرستاد. موقعى ke مال be دست عبدالله رسيد؛ آن ra ميان اهل مدينه قسمت كــرد و از آن be منزل خود هيچ نبرد.
اين شعر عبداللهبن قيس رقيات اســت ke مىگويد:
من مانند فرزند نامدار و سفيد بخت جعفر هستم. او چــون مىدانست ke مال باقىنخواهد ماند؛ be مستمندان و بىچارگان ببخشيد و نام خود ra جاويدان كرد.
و ايــن سخن عبداللهبن ضرار اســت ke در ستايش عبداللهمى گويد:
اى فرزند جعفر؛ تو بهترين جوان مردان هستى و براى هــر كس ke در خانهات رابزند و فرود آيد بهترين ميزبانى.
ميهمانانى بسيار در نيمه شب be خانه تو آمدند؛ هــر غذايى ke خواستند آماده بود وچه سخنان شيرينى از تو شنيدند و چــه گشاده رويىهايى از تو بديدند.
ابن قتيبه در عيونالاخبار نقل مىكند (5) ke هنگامىكه معاويه از مكه باز مىگشت؛به مدينه آمد و هدايا ومال بسيارى براى حسن و حسين و عبداللهبنجعفر و محترمانديگر قريش فرستاد.
به فرستادگان سفارش كــرد ke پــس از رسانيدن مال؛ قدرى درنگ كـنـنـد و ببينندهركدام ba هداياى خود چــه مىكنند. وقتى ke فرستادگان رفتند ke هدايا ra برسانند؛معاويه be اطرافيان خود روى كرده؛ چنين گفت:
اگر بخواهيد؛ بهشما مىگويم ke هــر كس ba هديهاش چــه خواهد كرد.
اما حسن؛ مقدارى از عطريات هديهاش ra be زنان خود داده و بقيه ra be هــر كسكه نزد او بود؛ مىبخشد.
اما حسين؛ از كسانى ke پدرانشان در صفين كشته شده و يتيم شدهاند؛ شروعمىكند؛ اگــر چيزى بماند؛ شترهايى قربانى كرده و تقسيم مىكند و شير تهيه كردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر؛ be غلام خود مىگويد: بديح؛ قرضهاى مرا ادا كن و اگرچيزى ماند وعدههايى ke be مردم دادهام انــجـام بده.
و امــا فلان…تا آخر.
فرستادگان ke بازگشتند و هــر چــه ديده بودند گزارش دادند؛ همانطور بود كهمعاويه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىكرد؛ و از آن ke مالش از ميان برود و يابهدشمنانش برسد ابايى نداشت.
اگر در كفش بهجز جانش نباشد؛ همان ra خواهد بخشيد؛ حاجتمند بــايــد از خداىبپرهيزد ke آن ra تقاضا نكند.
زناشويى مبارك بارور شد; زينب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على؛ محمد؛ عون اكبر؛ عباس؛ هم چنان ke دو دختر آورد ke يكى از آن دوامكلثوم اســت ke معاويه ba زيركى سياسى خود مىخواست او ra be همسرى يزيددر آورد؛ تا از پشتيبانى بنىهاشم استفاده كند. عبدالله؛ اختيار دختر ra بهدستخالوىاو امام حسين داد؛ آن حضرت هم دختر ra be پسر عمويش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزويج كرد.
ازدواج زينب ميان او و پدر و برادرانش جدايى نينداخت؛ محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش be اندازهاى بود ke آن دو ra همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى ke على زمامدار مسلمانان شــد و كوفه ra پايتخت قرار داد؛ آن دو ba آن حضرتبه كوفه آمدند و در مركز خلافت زير سايه اميرالمؤمنين مىزيستند.
در جنگهاى آن حضرت؛ عبدالله در كنار عموى خود ايستاده و نبرد مىكردويكى از سرداران آن حضرت در صفين بود.
مردم ke مىدانستند عبدالله نزد دودمان پيغمبر ارزش واحترامى دارد؛ اوراوسيلهاى پيش اميرالمؤمنين و دو فرزندش حسن و حسين قرار مىدادند; چــون كهخواهش او رد نمىشد و اميدش نااميد نمىگرديد.
در اصابه از محمدبن سيرين نقل مىكند ke يكى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست ke در باره حاجتى باعلى سخن گويد؛ على حاجت آن مرد ra برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد؛ عبدالله آن ra نپذيرفت و چنينگفت: مانيكوكارى ra نمىفروشيم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين (8) نقل مىكند:
وقتى ke حسنبن علىاز دنيا رفت؛ اهل بيت پيغمبر بنابر وصيتى ke امام حسننموده بود خواستند ke آن حضرت ra در كنار رسول خدا بهخاك سپارند؛بنىاميه اسلحه پوشيده و مانع شدند و مروان حكم چنين مىگفت:
چه جنگهايى ke از صلح بهتر است؟ آيا عثمان ra در دورترين نقاط بقيع دفنكنند؛ ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشير بردارم؛هرگز ايــن كار نخواهد شد.
حسين نپذيرفت و گفت: چارهاى نـيـسـت جز آن ke برادرش در كنار جدشبه خاك سپرده شود. نزديك بود فتنهاى روى دهد؛ اگــر عبدالله جعفر پا در مياننمىگذاشت.
او be پسر عمويش حسين عرض كرد:
تو ra be حق من ke كلمهاى برزبان نياورى.
عبدالله؛ عمو زاده خود حسن ra be سوى بقيع برد و در همان جايى ke مادرشزهرا بهخاك سپرده شده بود (9) دفن گرديد (10) و مروان حكم بازگشت.
زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در ايــن اوقات خوددارى مىكنند; زيراكه او در خانه و روبسته زندگى مىكرده و ما نمىتوانيم مگر از پشت پرده وى رابنگريم.
ولى پــس از گذشتن دهها سال از ايــن تاريخ؛ زينب از خانه بيرون مىآيد و مصيبتجانگداز كربلا او ra be ما نشان مىدهد و كسىكه او ra be چشم ديده براى ما وصفشمىكند و چنين مىگويد – چنان ke طبرى نقل كرده است: گويا مىبينم زنى ra ke مانندخورشيد مىدرخشيد و ba شتاب از خيمهگاه بيرون مىآمد. (11) .
پرسيدم: او كيست؟ گفتند: زينب دختر علىاست.
هنگامى ke زينب پــس از شهادت امام حسين be مصر مىرود؛ عبدالله بن ايوبانصارى در وصفش مىگويد:
…به خدا ke من صورتى مانند آن نديدم؛ گويا پارهاى از ماه بود.
در صورتى ke ايــن بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خودبود؛ غريب بود؛ خسته و كوفته بود؛ مصيبتزده و داغ ديده بود؛ پــس جمال زينب درآغاز جوانى پيش از آن ke سالمند بشود؛ و مصايب جانگداز خوردش كــنــد و جامداغ ديدگى ra تا پايان بدو بنوشاند؛ چگونه بوده؟!
اما شخصيت زينب؛ بهتر اســت ke – در ايــن جا نــيــز – منتظر شويم تا ايــن ke حوادثاز دليرى و پاىدارى او پرده بردارد؛ و او ra در بهترين نمونه از دلاورى و زيربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى be ما بنماياند.
به همين زودى تعجب مورخان از ايستادگى زينب واستقامت او در برابر يزيدبنمعاويه آشكار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىكند ke از قدرت زينب در سخن ونيرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) .
و در آينده نزديكى مردم آن عصر در كربلا و در مجلس استاندار كوفه و مجلسيزيدبن معاويه سخنانى از زينب مىشنوند ke فصاحت و بلاغتش هــمــه ra متعجبمىكند؛ be همان اندازهاى ke امروز ما ra be تعجب مىاندازد و همگى be فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بيانش گواهى مىدهند.
جاحظ در كتاب البيان والتبيين از خزيمه اسدى نقل مىكند:
پس از شهادت امام حسين وارد كوفه شدم و سخنان پر مغز و شيواى زينب راشنيدم؛ من ناطقتر و گويندهتر از او زنى ra نديدم. گويا از زبان اميرالمؤمنين علىبنابىطالب سخن مىگفت.
اين شمايل زينب استبه طورى ke او ra در كربلا ديدهايم؛ و چنان ke در زمانجوانىاش نمونهاى از فضايل براى ما نمايان شده؛ زيــرا مىشنويم ke او در مهربانى ورقت قلب be مادرش و در دانش و پرهيزگارى be پدر مانند بوده.
و چنان ke بعضى از روايات مىگويد: زينب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهكه زنانى ke مىخواستند احكام دين ra بياموزند؛ در آن مجلس حاضر مىشده و كسبدانش مىكردهاند.
صفات برجستهاى در زينب جمع بوده ke هيچ يك از زنان عصر او دارا نبودهاند؛لذاست ke «بانوى خردمند بنىهاشم» گرديد. ابنعباس ke از او روايت مىكند؛مىگويد: «بانوى خردمند ما زينب دختر على چنين گفت».
زينب؛ بدين لقب be طورى معروف شده بود ke وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند؛زينب فهيمده مىشد. فرزندان او be چنين لقبى افتخار مىكردند و be «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت
حضرت زينب سلام الله عليها در شب يك شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى ke be همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر be شام رفته بودند؛ شهادت رسيده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
و مزار ملكوتى آن حضرت اينك زيارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مىباشد.
پي نوشتها:
1) از تحقيق در تواريخ بهدست مىآيد ke فرماندهاول جعفر بوده و ســپــس زيد.(مترجم).
2) بعضى از مورخان معتبر نقل كردهاند ke نخستين فرماندهىكه از طرف پيغمبر تعيين شدهبود؛ جعفر بودو زيدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس ke در مرثيه آن ها گفته و سيره ابن هشام؛ نقلمىكند نيز؛ چنين مستفاد مىشود. (مترجم).
3) الاستيعاب؛ ج 4؛ ص 230-231.
4) ج 3؛ ص 49.
5) ج 3؛ ص 40.
6) زمينهاى سبز و خرم ra سواد گويند ke بيشتر در عراق عرب بود. دهقان يعنى ارباب ملك. (مترجم).
7) الاصابه ؛ ج 2؛ ص 281.
8) ص 74.
9) قبلا تذكر داده شــد ke بودن قبر زهرا در بقيع كاملا موردترديد است.(مترجم).
10) بردن جنازه امام حسن be بقيع وسكوت حسين (ع) دراثروصيت امام حسن (ع) بوده. كاملابناثير؛ ج3؛ص 228. (مترجم).
11) تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 340-341.
12) الاصابه؛ ج 4؛ ص 314 و 315 و 510
احاديث حضرت زينب
حضرت زينب عليهاالسلام
وسيله ارتباط خلق و خالق
ابوبكر ba ايــن سند: محمد بن زكريا؛ جعفر بن محمدبن عمارهكندى؛ پدرش؛ حسين بن صالح؛ حى دو مرد از بنىهاشم؛ از حضرتزينب عليهاالسلام دختر على عليهالسلام روايت كــرد ke زينب عليهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه عليهاالسلام: … و نحن وسيلته فىخلقه و نحن خاصته و محلقدسه و نحن حجته فى غيبه و نحن ورثه انبيائه…» «ما وسيلهارتباط خدا بامخلوقهاى او هستيم. ما برگزيدگان خداييم و جايگاه پاكىها؛ ما راهنماهاى روشن خداييم و وارث پيامبران اوهستيم».
بهشت جايگاه شيعيان
ابىحجاف (از محمدبن عمر بن حسن)؛ از زينب؛ be نقل از فاطمه عليهاالسلام و اشجع؛ بليدبن سليمان (از ابىحجاج؛ محمدبن عمرو هاشمى) اززينب دختر على عليهالسلام نقل كــرد ke فاطمه عليهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه عليهاالسلام : ان رسول الله قال لعلى امــا انك يابنابىطالب و شيعتك فىالجنه» «و سيجىء اقوام ينتحلون حبك ثميمرقون من الاسلام كمايمرق السهم من الرميه.» رسول خدا بهعلى عليهالسلام فرمود: «اى پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشتاند و be زودى قومى مىآيند ke از دوستى تو سخن مىگويند. آنگاه از اسلام فرار مىكنند. مانند پرت شدن تير از كمان.»
دوستى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم
روايتى مشهور be «فاطميات» در باب دوست داشتن آل محمد ke بااين اسناد نقل شده است: «… عن فاطمه بنت السجاد على بن الحسين زين العابدين عليهالسلام عنفاطمه بنت ابى عبد الله الحسين عليهالسلام عن زينب بنت امير المؤمنين عليهالسلام عن فاطمه بنت رسول الله صلياللهعليهوآله قالت: الا من مات على حب آل محمد مات شهيدا» «آگاه باشيد هــر كسى ke بر دوستى آل محمد بميرد؛ شهيد است.»
- سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶ | ۱۶:۵۲
- ۹ بازديد
- ۰ نظر